درباره کتاب ده-هشتاد
قاعده، استثناء
فایل PDF نقد محمد بختیاری را بر کتاب ده-هشتاد،
روایتِ میثم امیری از سیل خوزستان، از اینـــــــجا دریافت کنید.
- ۰ نظر
- ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۱:۳۹
قاعده، استثناء
فایل PDF نقد محمد بختیاری را بر کتاب ده-هشتاد،
روایتِ میثم امیری از سیل خوزستان، از اینـــــــجا دریافت کنید.
سیــمایِ نـِــفاق
فایل PDF نقد میثم امیری را بر فیلم ماجرای نیمروز۲؛ ردّ خون، اثر مهدویان،
از ایـــــنـجا دریـافــت کنید.
پروا
نقد به وقت شام
میثم امیری
این را میپذیرم که حاتمیکیا توانسته است تا حد کمی پژوهشهای خود درباره داعش را به سینما دربیاورد و به مخاطب نشان دهد. ولی بین نحوه حضور ایران در سوریه و تبیین نحلههای مختلف اسلام سلفی تندروی آدمکش فاصله وجود دارد. حاتمیکیا در ترسیم دومی کمی توفیق داشته است و به خصوص توانسته است یک شیخ سلفی سنتی -چرا سعدی؟- را که به پیمانش وفادار است شخصیتپردازی کند. ولی ما حاتمیکیا را با قهرمانها و ضدقهرمانهای ایرانیاش میشناختیم و با تردیدها و فکرها و خیالاتشان. حاتمیکیا را با بیپرواییاش میشناختیم و گاهی پروازش. دیدهبانِ عزیز ما، مهاجرِ ما و حتّی سعیدِ از کرخه تا راین اینجایی بودهاند و قابل معرّفی به جهان مسلمانها و بعد جهانیانی که سینمای انسانی میفهمند و قهرمانهایش را میشناسند. فیلمهای بدِ حاتمیکیا هم از «ایرانی» سخن میگفت و به احوالپرسی! از آنان بسنده نمیکرد. در به وقت شام اتفاق عجیبی میافتد. آن قهرمانهای پر سوز و گداز ایرانی الفاتحه میشوند و حاتمیکیا در نشان دادن رابطه بین پدر و پسر هم درمیماند؛ نه دلیل تردیدهای پسر روشن است، نه دلیل تغییر تصمیمش. این که حاتمیکیا نمیتواند «ایرانی» نشان بدهد نکتهای فرعی یا پیشپا افتاده نیست. پدر گیج -درونگرا؟- و فاقد عنصرهای شخصیتی است. پسر هم نهایتا تیپ خلبانی است که میتواند بپرد با یکی دو ضجه -از ترس یا از ناتوانی؟- و گنگیِ بیش از حد. پدر و پسر ناتوان در ارتباط هستند و ناتوان در بیان تصمیمهایشان. سرد و بیروحند؛ اتوماتیک کارها را انجام میدهند؛ نه از روی حس یا دغدغه. صحنههای هیجانی مثل تیکآف خلبان در برابر حمله مدمکسوارِ داعشیها اکشنمحور است. گویا خلبان به مثابه بازیکنی در بازیهای رایانهای میخواهد در وسط میدان رقابت بر رقیبش غلبه کند. عرصه جنگ به میزانسن یک بازی رایانهای در صحنه تیکآف بدل میشود.
حاتمیکیا البته هنوز میتواند کاتهای هوشمندانهای بزند تا اثرش معرفِ پیروزی تکنولوژی بر انسانیت در سینما نباشد، ولی خطای بزرگ او این است که خود را از فکر کردن و پرداختن به «ایرانی» معاف و اگر خوشبین باشیم باید بگوییم نگاه «ایرانی» به ماجرا را فراموش کرده است. هر چند سکانس نیمهسوبجکتیو سربریدن به همراه تصویر از بالا -از نگاه کی؟- و «بچه شیر داعش» به ما اجازه خوشبینی نمیدهد. دوربین حاتمیکیا در شاهپلانِ این سکانس هیچ حسِّ منفی نسبت به داعش ندارد. داعشی با صورتی مهربان و لبخندی دلسوزانه و نگاهی سمپاتیک به دوربین نزدیک میشود. دوربین همدلانه نمای بسته صورت داعشی سرخرنگ را به ما نشان میدهد. داعشی مثل فرنگیِ شیرینزبانی که تازه زبان ما ایرانیان را آموخته است رو به دوربین -رو به ما- میگوید: «چیطوری ایرانی؟» این به یادماندنیترین پلان فیلم است و بدترینِ آن. کارکرد این پلان در تیزر فیلم از خود فیلم بدتر است؛ داعشی رو به دوربین نگاه میکند، گوینده میگوید «به وقت شام فیلمی از ابراهیم حاتمیکیا» و صدا اکو میشود، همزمان با اکوی نام حاتمیکیا، جمله رییس «شکّربیانِ» داعشی به گوش میرسد. «بلبل عاشق» ما -حاتمیکیا- را چه شده است؟
برخی بر این باورند که این فیلم حاتمیکیا کارکردِ تبلیغاتی مناسبی در سینمای جهان خواهد داشت از برای حضور ایران در سوریه. همه واژههای این جمله درست است جز یک واژه؛ آن هم ایران. باید پرسید کدام ایران وقتی ایران و ایرانی در فیلم ساخته نمیشود؟ اگر فیلمی اینجایی نباشد، چگونه میتواند جهانی باشد؟
با این همه تفاوت بسیار است بین حاتمیکیا و کمپانی پولپخشکن انقلابینما که هویتی از خود ندارد و نوشتن از آن کمپانی به طور محدود سودی نخواهد داشت، امّا درباره «نعره مستانه» سپاه پاسداران در میدان هنر به زودی خواهم نوشت؛ موردِ «پایتخت».